56_دردا...

ساخت وبلاگ
 به وضوح حس میکنم وقتی حرفی ازش زده میشه یا اسمی ازش برده میشه یا حتی چیزی ازش نوشته میشه و من میخونم،یه غم عجیبی میاد تو وجودم میشینه،یه ناامیدی وحشتناک،یه حس بد شکست
حتی میتونه بهترین حالمو بد کنه،میتونه تا یه هفته فکرمو درگیر کنه و گوشه گیر و بی حوصله م کنه
نمیتونم از فکرش بیام بیرون،نمیتونم بیخیالش شم و داره یواش یواش زندگیمو بهم میریزه
ای لعنت...

+مربوط به هیچ انسانی نیست.چیزی که ازش حرف زدم یه اتفاقه نه صرفا یه انسان.


روزمرگی:

*1_تابستونم داره تموم میشه و هییچ کاری نکردم،واقعا هیچ کاری.از دست خودم شاکیم،خیلی
*2_چرا انقد ایده آل گرام؟؟؟؟
*3_دارم تلاش میکنم که خانوم"ف" دبیرفیزیکمون شه.پژوهش سرا هنوز درحال تعمیرات و نقاشیه و ما کلاس زیستمون تو نمازخونه ی اموزش و پرورش برگزار میشه.
*4_با این وضع کلاس رفتنم عمرا به جشن مهرگان امسال برسم.حیف شد:( اخه امسال یکی از مقام هایی که دارن تمرین میکنن خیلی قشنگه دلم میخواست منم تو گروه باشم امسال.
*5_پریروز با لی لی رفتیم آرامگاه.خیلی خلوت بود  و نور دم غروب یه حالت ارامش خاصی بهش داده بود.رفتیم سرخاک مادر یکتا.خودش اونجا بود.تنها.فک کنم هر روز میره.با دیدنش زبونم قفل شد.واقعا نمیدونستم بهش چی بگم و چجوری دلداریش بدم.همیشه تو اینجور مواقع همینجوریم.
سرخاک زهرا هم رفتیم.پیچک کاشتن.قشنگ شده.
*6_دو سه باره وقتی میرم بیرون"بلند قد" رو میبینم.بهم سلام میکنه.ولی من معنی لبخنداشو نمیفهمم.
*7_مسخرس اما باید بگم که دیگه برام مهم نیست.به همین سادگی.
*8_گوشی"میم" رو هم دزدیدن.
*9_شعور و شخصیت اصلا ربطی به شغل و تحصیلات نداره.اخه یه آدم چقدر میتونه بیشعور باشه؟اون روز بعد کلی مکافات(انگار کیه)تونستم برم پیش رئیس اداره ی آموزش و پرورش.داشتم حرف میزدم باهاش که یهو مرتیکه ی بیشعور میگه موفق باشید خدانگه دار.
ینی چی آخه؟؟؟؟دلم میخواست همون لحظه خفش کنم و با سرعت از اتاقش اومدم بیرون و تا دم در اصلی فقط بهش فحش دادم.
*10_اقای"قاف"ازمون یه گزارش 45 روزه میخواد.حالا من چی بنویسم؟کاغذ سفید تحویلش بدم؟؟؟؟
*11_اون روز خیلی عجله داشتم این زن همسایه هم تند تند حرف میزد منم نمیشنیدم چی میگفت و زود اومدم خونه.خب اخه زن حسابی میبینی من عجله دارم واسه چی هی چرت و پرت میگی.حالا ببین تو در و همسایه چه چیزا که پشت سرم نگفتن.
*12_پنج شنبه امتحان زیست دارم و دوشنبه شیمی.دریغ از یه کلمه خوندن.
*13_از این 5 روزی که تنها بودم تنها استفاده ی مفیدی که کردم این بود که اون چیزایی که دوست داشتم خوردم.فقط همین.
*14_چرا الکی بهش گفتم سیگار میکشم.نه واقعا چرا؟؟؟؟؟زده به سرم.خودم میدونم.
*15_این چند وقته چقد تو استان اتیش سوزی داشتیم.کلی مرتع و دشت و زمین کشاورزی و جنگل بلوط به اضافه ی هتل جمشید و طاق بستان:(
*16_حس میکنم اینجا رو تار عنکبوت گرفته:دی
*17_چقد چرت و پرت گفتما:|

#المپ#زیست#دوره#کلاس#طلایی _ها#تهران#پول#امکانات#

یک توپولف اسقاطی...
ما را در سایت یک توپولف اسقاطی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iamanutsa بازدید : 207 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 17:56