60_حال نامعلوم

ساخت وبلاگ
با لحنی آرام ولی با نفرت کلمه ها توی مغزم میپیچند و بعد همانطور به دستانم میرسند و از انجا میروند روی صفحه ی کوچک کیبورد گوشیم
با همین لحن ارام حرف هایم را توی تایپ کردن داد میکشم و صدهاکیلومتر ان طرف تر میتوانم ببینمش که با لحنی کلافه و شاید حتی نگران مثل پسربچه هایی که شیشه ی همسایه را شکسته اند وحالا مادرشان فهمیده و هی دارد رابه راه خودخوری میکند و به خودش فحش میدهد برای بچه تربیت کردنش،دارد دستپاچه کلمه ها را با سرعت نه چندان زیاد تایپ میکند و شاید حتی قبل از فرستادنشان صدبار پاک میکند و باز مینویسد و هی دارد فکر میکند که بابت ندانم کاریش چه بگوید که قانع شوم و عذرخواهی کنم که اشتباه فکر میکردم و او چقدر دوست داشتنی و خوب است...
اینبار اما حرفی نداشت که بزند چون آن تیزبینی مخصوص ام گل کرده بود و یک جوری مچش را گرفتم که اخرش حرفش را فریاد کرد توی کلمه هایش و بعد از آن سکوت کرد تا شاید به خودش لعنت بفرستد و یا فکر کند که فردا چکار کند و چه حرف هایی تحویلم دهد که باز همه چیز مثل روز اول شود...

اما آخرش آن کسی که برنده شد من بودم،اما چه بردی؟بازی دوسر باخت که برنده ندارد.شدم عینهو شعر"حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش/درلشگر دشمن پسری داشته باشد..."

+از کی تاحالا تولدم هفتم مهر است که خودم خبر ندارم؟؟؟؟

 

روزمرگی:

*1_  تازه دارم دوروبریامو میشناسم.کم کم دارن خود واقعیشونو نشون میدن

*2_وقتی آقای"میم"(استاد تنبورم)بهم گفت تو اگه ادامه بدی نوازنده ی خوبی میشی همه ی طعنه ها و تحقیرای روز قبل یادم رفت.اصن ذوق مرگ شدم.

*3_تلگراممو Delete Account کردم.البته تقریبا میشه گفت مجبور شدم چون آقای"قاف"بهم گفت.خیلی خوبه اصلاهم ناراحت نیستم.ولی اینجا رو نمیتونم حذف کنم چون خیلی دوسش دارم و حسابش جداس اصن

*4_ خانواده با خان دایی اینا و خانواده ی ترمه ترنج اینا پاشدن رفتن مسافرت.کردستان و زنجان و تبریز و اردبیل و ارومیه و اون طرفا دیگه.منم تنها موندم خونه.میدونم عقل ندارم همه بهم گفتن:دی.خداییش نمیشد برم چون اولا اقای "قاف"گفت نرو.بعدشم کلی از کلاسام جا میموندم.فقط خدا کنه ابگرمکن و کولر تو این مدت خراب نشه چون بلد نیستم درستشون کنم.زنگ میزنن میگن جات خالیه.منم بسی مشعوف از اینکه نه بابا چقد مهمم

*5_تو این چندروزه که تنهام قوت قالبم شده نودلیت و سیب زمینی سرخ کرده.حالا بعدا اگه بخوام یه حالیم به خودم بدم پیتزا میگیرم.اگه همین مدلی ادامه بدم تو دوران دانشجویی سرطان معده میگیرم میمیرم؛خودم میدونم.

*6_سحرخیزشدم.صبح ساعت هفت و نیم پا میشم.بعد اهنگ پلی میکنم سیب زمینی سرخ میکنم به عنوان صبحانه:دی
حدود ساعت 9 میرم یکم درس میخونم.تو این چند روزه بدک نیست هر روز یکمی میخونم.امیدوارم به زودی بتونم عین اون برنامه ای که ریختمو عملی کنم.

*7_از اونجایی که من قدرت نه گفتن ندارم،باید موقعی که دارم درس میخونم گوشیمو خاموش کنم که یه وقت حنا زنگ نزنه سه ساعت باهم حرف بزنیم یا مث دیروز لی لی زنگ بزنه بگه پاشو بیا بریم بیرون منم از خدا خواسته بگم بیست دقیقه دیگه اونجام

*8_چند روزه توهم بارون زدم.تا یه چیزی میخوره به کانال کولر فک میکنم داره بارون میباره.چقد خوب میشد اگه بارون میبارید

*9_این چند وقته به یک عدد"شپل میرزا"ی درست و حسابی تبدیل شدم.خودم که هیچی،وسیله هامم که دیگه اصلا نمیشه اسمشونو اورد

*10_ "ماژون" رفته مشهد برام حرز حضرت جواد خریده.بعد اومده اینجا رفته به یه اقایی که سیده و خیلی مهربونه و از اون ادم خوباس گفته برام یه وان یکاد بنویسه بعد گذاشته تو این گردنبند مخصوصا میگه تورو به جدت قسم اینو بنداز گردنت.مدیونی اگه درش بیاری.هرچیم میگم اخه "ماژون" بادمجون بم افت نداره به گوشش نمیره که نمیره.

*11_پژوهش سرامون بالاخره نقاشی و تعمیراتش تموم شد و امروز میریم اونجا.اقای"شین"(مدیرپژوهش سرا) گفت که صحبت میکنم که خانوم"ف"بیاد که بهتون فیزیک درس بده ولی اینکه کلاس تشکیل بشه با خودتونه اگه تعداد به حد نصاب برسه کلاستون شروع میشه.

*12_روز بعد از"سازماندهی دبیران" وقتی دبیرا مشخص شدن و فهمیدیم دبیر ریاضی و فیزیکمون همون دبیرای پارسالن که همه از دستشون شاکی بودن،با یازده نفر از شاگرد زرنگا و بچه خرخونای مدرسه پاشدیم رفتیم اداره ی اموزش و پرورش.اول رفتیم پیش مسئول بخش اموزش مقطع متوسطه که آخرش کلافه شد و نه چندان محترمانه از اتاق بیرونمون کرد.منم سردسته شدم گفتم بیاین بریم پیش رئیس.رفتیم و نشستیم و کلی هم با اقای رئیس حرف زدیم و قول داد که تمام تلاششو بکنه که این دوتا دبیرمون عوض شه.انصافا خوب حرکتی بود خیلیم خوب هرکس یه گوشه از مطلبو میگفت.

*13_چقد هوا تابستون پاییزی شده.ینی یه ساعتایی از روز مخصوصا صبحا حس میکنم پاییزه.حال و هوای روزای پاییزی رو داره

*14_امروز ترم ژنتیکمون شروع میشه،ژنتیکو دوس دارم به قول اقای"قاف":ژنتیک عزیزدله

*15_چقد دلم میخواد مهدی یراحی البوم بده




#تابستون#مسافرت#تنها_در_خانه#فست_فود#درس#مدرسه#مشغله#پژوهش_سرا#

#کلاس#برنامه#اداره_آموزش_پرورش#

#تاریخ_تولد#مچ_گیری#بحث#

یک توپولف اسقاطی...
ما را در سایت یک توپولف اسقاطی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iamanutsa بازدید : 206 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 17:56